به گزارش تاج خبر، عصر جمعه بود. کوچههای جنوبی گرگان، آرام و ساکت، گویی به احترام خانهای که در انتهای یکی از این کوچهها قرار داشت، سکوت اختیار کرده بودند. خانهای که از دور، نور ملایمی از پنجرههایش به بیرون میتابید و صدای تلاوت قرآن از آن به گوش میرسید. این خانه، خانه برادر شهید علی طبرسا بود. شهیدی که ۴۲ سال از شهادتش میگذشت، اما هنوز یادش در دلها زنده بود.
با ورود به خانه، اولین چیزی که توجه را جلب میکرد، تصویر بزرگی از شهید طبرسا بود که روی دیوار نصب شده بود. چهرهای آرام و مصمم که گویی از آن بالا، ناظر بر مهمانان بود. روی دیوارها، عکسهایی از دوران کودکی، جوانی و حضور شهید در جبهه به چشم میخورد. هر عکس، حکایتی داشت؛ حکایتی از عشق، ایثار و فداکاری.
در گوشهای از اتاق، بنرهایی با تصاویر شهید و پوسترهای کتاب «شاخه طوبی» نصب شده بود. کتابی که قرار بود امروز رونمایی شود و روایتی از زندگی شهید طبرسا باشد. روی میز، نسخههایی از کتاب چیده شده بود و گلهای محمدی، عطرشان را در فضای خانه پخش کرده بودند.
مهمانها یکییکی میرسیدند. دوستان، همرزمان و جوانانی که برای ادای احترام آمده بودند، دور هم جمع شده بودند. برادر شهید، با چهرهای که هم غم از دست دادن برادر را نشان میداد و هم افتخار به راهی که او رفته بود، به استقبال مهمانان میرفت. در چشمانش، اشک و لبخند در هم آمیخته بود؛ اشکی برای فراق و لبخندی برای افتخار.
حجتالاسلام سیدمحسن طاهری، نماینده مردم گلستان در مجلس خبرگان رهبری، پشت تریبون قرار گرفت. صدایش بغضآلود بود: «شهدا، چراغهای راه ما هستند. کتاب شاخه طوبی نه تنها روایتی از زندگی شهید طبرسا است، بلکه یادگاری است برای نسلهای آینده تا بدانند این سرزمین را با چه خونهایی آبیاری کردهاند.»
سپس نوبت به سردار علی ملکشاهکوهی، فرمانده سپاه نینوا گلستان رسید. او با صدایی محکم گفت: نام شهدا با کتابهایشان زنده میماند. این کتابها، میراثی هستند که باید به نسلهای بعد منتقل شوند.
برادر شهید، نقی طبرسا، خاطراتی از علی تعریف کرد. از روزی که علی ۱۴ ساله بود و در تظاهرات مردم گرگان علیه رژیم پهلوی، از ناحیه دست چپ مجروح شد. از روزی که به جبهه رفت و با تیر مستقیم دشمن، در منطقه دهلران به شهادت رسید. او با چشمانی پر از اشک گفت: علی آرزو داشت به کربلا برود. بعد از جنگ، یکی از لباسهایش را با خود به کربلا بردم و بالای بارگاه امام حسین (ع) انداختم. شاید به آرزویش رسید.
پرده از روی کتاب شاخه طوبی برداشته شد و صلوات حاضران، فضای خانه را پر کرد. نسخههایی از کتاب به خانوادههای شهدا اهدا شد. برخی از حاضران، صفحات کتاب را ورق میزدند و در خاطرات شهید غرق میشدند. گویی با هر کلمه، شهید طبرسا دوباره زنده میشد.
مراسم به پایان رسید، اما فضای خانه هنوز آکنده از عطر گلهای محمدی و یاد شهید بود. مهمانان با چهرههایی متاثر و دلی آکنده از عشق و ایثار، خانه را ترک کردند. کتاب شاخه طوبی به دستهایشان سپرده شده بود تا چراغ یاد شهید طبرسا و همرزمانش را روشن نگه دارند.
و اینگونه بود که شاخههای طوبی، درخت عشق و ایثاری که ریشه در بهشت داشت، در دلها جوانه زد و روایت شهید طبرسا، برای همیشه در تاریخ این سرزمین ماندگار شد.